Search Engine

وقتی دین مطرح باشد ولی ظلم هم‌چنان وجود داشته باشدازدین استفاده ابزاری میشود

اینکه چه می‌شود جامعه‌ای به اینجا می‌رسد که دین را ابزار قرار دهد، برمی‌گردد به مرزبانان دین. مرزبان می‌خواهد عالم دین باشد یا تک‌تک افراد. البته مرزبانی در حد کلانش وظیفه عالمان دینی است. وقتی ببینیم دین خودش مطرح است، اماغایات دین مطرح نیست باید متوجه باشیم که از دین استفاده ابزاری می‌شود. به تعبیر که از امام باقر (ع) در باب بنی‌امیه نقل شده، این‌ها قرآن می‌خوانند اما حقش را رعایت نمی‌کنند. وقتی معاویه به مردم می‌گوید من به‌حکم قضاوقدر خدا خواسته که من به شما مسلط شوم؛ یعنی حاکمیت خودش را گردن خدامی اندازد، مشخص است که او دارد از دین استفاده ابزاری می‌کند

متن گفت وگوی شفقنا با حجت‌الاسلام و المسلمین شریعتمداری را می خوانید: * چه زمانی جامعه‌ دینی به این بلیه دچار می‌شود که دین در آن جامعه، لقلقه زبان دین‌داران می‌شود؟ خطاباتی که در دین وجود دارد گاهی شامل همه انسان‌ها اعم از متدین و نامتدین و مسلمان و نامسلمان است؛ ولی برخی خطابات هست که متوجه مسلمان‌ها و مؤمنان است. مثلاً مخاطب این فرمایش قرآن که وای بر اهل نمازی که کم می‌گذارند یا مراد از ریا نکردن در مسائل دینی روشن است که مؤمنین هستند. لذا برای لقلقه زبان نشدن دین یک مرحله این است که انسان وارد حوزه دین و ایمان شود و مرحله بعدی این است که دین و ایمان خودش را حفظ کند و حفظ کردن به این معنا که این التزام و این باور و تدین باقی بماند چراکه اگر دین‌داری آفت زده شود تخریب‌هایی به‌مراتب بیشتر می‌تواند داشته باشد. این فرآیند زمانی می‌تواند خطرناک‌تر باشد که کار خلاف اخلاق و یا خلاف مبانی عقلی به‌نام دین یا توسط دین‌دار صورت گیرد. در این صورت است که دین ملکوک می‌شود. به‌خصوص که رسیدن به اغراض سوء با استفاده از دین راحت‌تر مقدور می‌شود. به همین جهت است که گاهی عبارات تند و شدیدی درباره دین‌دارها و نوع دین‌داری به‌کار رفته است. از جمله همین عبارتی که منسوب است به امام حسین (ع) که وقتی مشکلات زیاد می‌شود، دین‌دارها کم می‌شوند. این مشکلات و سختی‌ها هم لزوماً به معنای مشکلات مادی و ظاهری نیست. یکی از انواع این مشکلات می‌تواند فتنه‌هایی باشد که حق را با باطل می‌آمیزد. گاهی فردی به‌خاطر هواپرستی‌، امام برحق را با ‌ناحق یا امری که سنت پیامبر است را با چیزی که سنت نبوی نیست، خلط می‌کند. در چنین شرایطی است که دین‌دارهای واقعی کم می‌شوند؛ در اینجا نیز مراد دین‌دارانی است که استقامتشان در برابر سختی‌ها بیشتر باشد. واژه استقامت هم در تعابیر دینی ما دقیقاً به معنای پایداری و مقاومتی است که ما امروزه می‌گوییم. همان استقامتی که در سوره هود از قول پیامبر می‌فرماید من را پیر کرد. * نشانه‌های جامعه‌ای که آغشته شده به انحرافاتی که نام بردید، چیست؟ بارزترین نشانه و کارکرد انحراف از یک گذاره دینی و یا اخلاقی این است که آن ارزش، دیگر کارکرد خودش را ندارد. وقتی از یک ارزش دینی دائما تبلیغ می‌شود ولی خاصیتی که خود دین گفته را ندارد، نشانه‌ای است برای اینکه آن ارزش دچار انحراف و افت شده است. مثلاً نماز مانع فحشا و منکر می‌شود. حال اگر در جامعه‌ای ولو به‌صورت نسبی دیدیم که نماز وجود دارد اما به آن اندازه که نماز وجود دارد، به همان اندازه منکر و فحشا و کارهای ناپسند و بداخلاقی کم نشده، باید شک کنیم که نکند نماز موجود، فقط یک قالب ظاهری است. لذا مهم‌ترین شاخصه و نشانه آفت زده شدن دین‌داری این است که دیگر دین‌داری آن خاصیتی که خود دین گفته است را نداشته باشد. * آیا در چنین جامعه‌ای دین تبدیل به یک ابزار شده است؟ کسانی هم ممکن است آگاهانه یا ناگاهانه از دین درجایگاه یک ابزار استفاده کند. ولی همیشه این‌طور نیست که شخص به‌واسطه دین‌داری‌اش حتماً به غرض دنیوی برسد. انحراف‌ها متفاوت است. همه افرادی که از امام حسین (ع) حمایت نکردند لزوما دنبال مطامع دنیوی نبودند یا لزوما نمی‌خواستند از دین استفاده ابزاری کنند. برخی‌شان شاید می‌ترسیدند، یا برخی‌شان فهم‌های نادرست داشتند. در واقع جامعه آن‌قدر دچار اختلاف و فتنه شده بود که برخی از آنها فکر می‌کردند راه صواب و نجات این است که خودشان را از هرجایی که احتمال درگیری می‌رود دور کنند. یعنی امر بر برخی از آنها مشتبه شده و دین‌داری‌اشان دچار آفت شده بود. لذا لزوما این‌طور نیست که استفاده ابزاری از دین کنند. البته ممکن است کسانی هم آگاهانه یا ناآگاهانه استفاده ابزاری از دین داشته باشند. البته گاهی دین می‌خواهد کارکردهای دنیایی هم داشته باشد. اینکه انسان به کارکردهای دنیایی دین توجه داشته باشد لزوماً منفی نیست. مثلا مصیبتی به انسان وارد شده وبا خواندن قرآن تسلی پیدا می‌کند. این، یک امر دنیایی است و مثبت است. * چه می‌شود جامعه‌ای به اینجا می‌رسد که دین را ابزار قرار دهد؟ باید پذیرفت که دین ظرفیت بالایی برای استفاده ابزاری شدن دارد. دین اگر به معنای رقیقش در نظرگرفته شود -یعنی خداپرستی و خداشناسی که می‌توان گفت اکثریت قاطع مردم در طول تاریخ و همین الان هم حتا در کشورهای غیرمتدین دارند- آنگاه می‌توان ادعا کرد در طول تاریخ کمتر دوره‌ای وجود داشته که خالی از دین بوده باشد. الان در اروپا هم که بروید می‌بینید که مراکز مذهبی فعال هستند. نفوذی که دین دارد، ظرفیت زمینه استفاده ابزاری از دین را افزایش می‌دهد. به این بیان که هر چیزی که ارزشمند است به همان اندازه این ظرفیت را دارد که کسانی از آن استفاده سو کنند. اما اینکه چه می‌شود جامعه‌ای به اینجا می‌رسد که دین را ابزار قرار دهد، برمی‌گردد به مرزبانان دین. مرزبان می‌خواهد عالم دین باشد یا تک‌تک افراد. البته مرزبانی در حد کلانش وظیفه عالمان دینی است. وقتی ببینیم دین خودش مطرح است، اماغایات دین مطرح نیست باید متوجه باشیم که از دین استفاده ابزاری می‌شود. به تعبیر که از امام باقر (ع) در باب بنی‌امیه نقل شده، این‌ها قرآن می‌خوانند اما حقش را رعایت نمی‌کنند. وقتی معاویه به مردم می‌گوید من به‌حکم قضاوقدر خدا خواسته که من به شما مسلط شوم؛ یعنی حاکمیت خودش را گردن خدامی اندازد، مشخص است که او دارد از دین استفاده ابزاری می‌کند. وقتی دین مطرح باشد ولی ظلم هم‌چنان وجود داشته باشد و ناروایی‌های اخلاقی وجود داشته باشد، یعنی دین کارکرد خودش را ندارد و انحراف یا انحرافاتی صورت گرفته است. این انحراف‌ها مختلف است و عمده انحراف‌ها، معنوی است نه لفظی. از همین رو وقتی مخالفان اسلام دیدند که طومار دین با ایجاد انحرافات لفظی جمع نشد، هوشمندتر از آن بودند که مبارزه با خود این دین را ادامه دهند و گفتند این دین سرجایش باشد ولی آن را تحریف می‌کنیم. تحریف‌های معنوی هم انواع و اقسامی دارد. یکی از ظریف‌ترین تحریف‌ها که انسان‌ها سخت است که آن را بفهمند، جابجایی اولویت‌هاست. یعنی چیزی که مهم‌تراست، اهمیتش کمتر نشان داده می‌شود. این مسئله نیاز دارد که عالمان با بصیرت بیایند طبقه‌بندی کنند که عقاید، اعمال و اخلاقیات درهردین چه جایگاهی دارد و چه نسبتی بین آنها برقرار است. امام معصوم می‌فرماید در خطاب به دین‌داران نگاه نکنید که او سجده‌اش چقدر طولانی است. نگاه کنید که آیا صدق حدیث دارد یا نه؛ آیا در سخنانش هم راستگو است یا نه؛ ایا ادای امانت می‌کند یانه. در اینجا ادای امانت از ادای نماز هم مهم‌تر می‌شود البته نه به این معنا که نماز خواندن جایگاه خودش را از دست می‌دهد، ولی قرار است نمازخواندن منتهی شود به اینکه انسان اخلاقی تر و انسانی تر و معنوی تر شود. وقتی ما این‌طور نیستیم یعنی نماز، آن کارکرد لازم را برایمان نداشته است. * اگر امانت‌داری را یکی از مولفه‌های انسانیت تعریف کنیم، آیا به این معنا خواهد بود که دین بر بستر انسانیت و مفاهیمی که تمام بشر آن را قبول دارد، گسترانیده شده است؟ دین‌داری ما باید منجر شود انسانی‌تر و اخلاقی‌تر زندگی کنیم. ائمه درباره شیعه‌ها روایات فراوانی دارند که شیعه واقعی را وصف می‌کند. درصد بسیاری از این اوصاف مربوط به عمل و اخلاق است. مثلا امام صادق (ع) درباره شیعه می‌گوید اگر می‌خواهی ببینی شیعه کیست، ببین بین مردم، چه کسی از همه مورداعتمادتر است، او شیعه است. در همه ارزش‌ها، شیعه باید نماد آن ارزش‌ها باشد؛ البته در پرتو تبعیت از اهل‌بیت علیهم السلام و نماز و روزه و اعمال دینی. معتقدم چه بسا امروزه بیشترین آسیبی که تشیع می‌بیند از جانب برخی شیعه‌هاست. ما به‌جای اینکه خودمان را سپر تشیع کنیم، تشیع را سپر خود کرده‌ایم. اگر کسی به ما عیبی گرفت، جوری تفسیری و تعبیر می‌کنیم که انگار دارد به ائمه علیهم السلام عیب می‌گیرد. بعد هم می‌گوییم تو ناصبی هستی چه‌بسا ایراد او به ائمه علیهم الاسلام نیست و به من است. خیلی از ما باری هستیم بر دوش ائمه و تشیع. * گویا شما اخیرا میان برادران اهل‌سنت رفته بودید. با توجه به تجاربتان در عرصه تقریب، آیا اساسا امکان وحدت عملی و واقعی بین اهل‌سنت و تشیع وجود دارد؟ آیا تربیت فردی و اجتماعی و سعه صدر دربرابر عقاید مختلف تأثیری در گسترش اتحاد شیعه و سنی دارد؟ بحث وحدت بحث گسترده‌ای است و ما تا حدی پیش رفتیم و موفق هم بودیم. اینکه اگر ناکامی داریم، دلایلش چیست و چشم اندازها چطور تفسیر ‌شوند، بحث مفصلی است. ما باید مبانی‌مان را روشن کنیم؛ باید ذهنیت‌مان را اصلاح کنیم و از همه مهم‌تر ما نیازمند تربیت هستیم. من سالهاست درباب تکفیری‌ها و اینکه چطور یک عده تکفیری می‌شوند، مطالعه می‌کنم. این اتفاق تلخ در میان اهل سنت افتاده و ممکن است در بین شیعه هم رخ دهد، هم‌چنان که در همه ادیان سابقه دارد که عده‌ای تکفیری می‌شوند و غیر خودشان را طرد کنند و بعد دنبال حذف و ریشه کردن آنها بروند. شبیه‌ترین جریان به تکفیری‌های امروز، جریان خوارج است. خودشان را تافته جدابافته می‌دیدند و محیط اسلامی را تبدیل کردند به دارالکفر و دارالجهاد. می‌خواهم بگویم این رویکردهای تکفیری و تکفیرگرایی برمی‌گردد به تربیت نادرست. در این‌جا آداب اجتماعی را رعایت نکردن، مرادم نیست. ما باید تربیت شویم. تربیت هم انواع و اقسام دارد. یک نوع آن تربیت عقلی است. ما باید به گونه‌ای آموزش داده شویم که در رفتارهایمان عاقلانه عمل کنیم. یعنی قبل از اینکه به اینجا برسیم که فلان مورد دینی یا غیردینی، مشروع یا نامشروع است، ببینیم این کار عاقلانه است یا نه. چون دین در چارچوب عاقلانه رفتار کرده است. اینجا هم بحث عقل نظری و فلسفی نیست. مراد این است که آیا فلان عمل را عقل می‌پسندد یا نه؛ عقل دینی. یعنی عقلی که در دین روی آن تاکید شده است. کنار این تعبیر از عقل، می‌توان تعبیر تقوا را قرار داد. یعنی تقوا و عقل یکی است. تقوا یعنی سنجیده عمل کردن. این نوعی از تربیت است. نوع دیگری از تربیت دینی، تحمل همدیگر است. ما همدیگر را تحمل نمی‌کنیم. من کاری ندارم که گرایش‌های فکری و سیاسی ما چیست. این ربطی به گرایش‌های این چنینی ندارد. ما می‌توانیم خیلی زیبا از اصول لیبرالیسم دفاع کنیم ولی واقعاً تحمل نداشته باشیم. من از عقل صحبت می‌کنم؛ از تحمل شنیدن گفت‌وگو حرف می‌زنم. متاسفانه سعه‌صدری که باید داشته باشیم را نداریم. پیامبر گوش شنوا بوده و همه حرف ها را می شنیده است. الان دشمن سرسخت سیاسی ما اگر سخنرانی‌ای بکند آیا ما صحبتش را با حوصله و دقیق گوش می‌دهیم؟ معمولا نه. مثلا سخنان سخیف ترامپ که اخیرا در سازمان ملل علیه کشورمان داشت را چند نفر از مسئولین ما یا مردم عادی که علیه آن موضع گیری هم می‌کنند، کامل گوش کرده است؟ تلوزیون هم که از یک جایی به بعدش یک ترجمه ضعیف و نادرستی پخش کرد. این حرفم یعنی خوب ببین، خوب بشنو، نه اینکه لزوما تابع آن حرف بشویم، بلکه باید تابع بهترین سخن شویم و این با تمرین و تربیت میسر می‌شود.

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...